کتیبه بیستون(داریوش بزرگ)
متاسفانه بیشتر منابع تاریخی ایرانی اینگونه اند که چند قرن بعد از تاریخ واقعه ای که روایت میکنند نوشته شدند و اینکه معمولا اصل این نوشته ها در اختیار ما نیست و نسخه هایی که خود سالیان سال بعد از نسخه اصلی کپی برداری شده اند به امروزیان رسیده که این کپی ها خود معمولا تغییراتی رو پذیرفته. اما کتیبه های هخامنشی منابع اصیل و دست نخورده ای هستند و معتبرترینشون کتیبه بیستون از داریوش کبیر است که خیلی هم باعث افتخار ایرانست . ضمن اینکه تکیه داریوش بر راستگویی و عقاید آنروز ایرانیان اعتبار این کتیبه را بالا برده . متن کل کتیبه رو میشه توی سایت خود کتیبه بیستون دید. اما نکات جالبی در کتیبه هست که میشه بیشتر مورد توجه قرار داد
«بند 5- داریوش شاه گوید : تو که از این پس شاه خواهی بود خود را قویاً از دروغ بپای . اگر چنان فکر کنی [ که ] کشور من در امان باشد مردی که دروغ زن باشد او را سخت کیفر بده .
بند 14- داریوش شاه گوید : تو که از این پس شاه خواهی بود . مردی که دروغگو باشد یا آن که تبهکار باشد دوست آنها مباش . به سختی آنها را کیفر ده .»
«بند 6- داریوش شاه گوید : این [ است ] آنچه من کردم . به خواست اهورا مزدا در همان یک سال کردم . تو که از این پس این نبشته را خواهی خواند آنچه به وسیله من کرده شده ترا باور شود . مبادا آن را دروغ بپنداری .
ند 7- داریوش شاه گوید : اهورا مزدا را گواه می گیرم که آنچه من در همان یک سال کردم این راست [ است ] نه دروغ .
ند 9- داریوش شاه گوید : شاهان پیشین را مادامی که بودند چنان کرده هایی نیست که به وسیله من به خواست اهورا مزدا در همان یک سال کرده شد .»
«بند 13- داریوش شاه گوید : از آن جهت اهورا مزدا مرا یاری کرد و ایزدان(مخلوقات برتر خدا) دیگری که هستند که پلید نبودم . دروغگو نبودم . تبهکار نبودم . نه من نه دودمانم . به راستی رفتار کردم . نه به ضعیف نه به توانا زور نورزیدم . مردی که دودمان من همراهی کرد او را نیک نواختم . آن که زیان رسانید اورا سخت کیفر دادم .»
«بند 15- داریوش شاه گوید : تو که از این پس این نپشته را که من نوشتم یا این پیکرها را ببینی مبادا [ آنها را ] تباه سازی . تا هنگامی که توانا هستی آنها را نگاه دار.
بند 16- داریوش شاه گوید : اگر این نپشته یا این پیکرها را ببینی [ و ] تباهشان نسازی و تا هنگامی که ترا توانایی است نگاهشان داری ، اهورا مزدا ترا دوست باد و دودمان بسیار و زندگیت دراز باد و آنچه کنی آن را به تو اهورا مزدا خوب کناد . »
«بند 5 – داریوش شاه گوید : به خواست اهورا مزدا من شاه هستم . اهورا مزدا شاهی را به من داد .
بند 9 – داریوش شاه گوید : اهورا مزدا مرا این پادشاهی داد . اهورا مزدا مرا یاری کرد تا این شاهی بدست آورم . به یاری اهورا مزدا این شاهی را دارم . »
« بند 20- داریوش شاه گوید : به خواست اهورا مزدا این نپشته را من [ به طریق ] دیگر [ نیز ] کردم . بعلاوه به [ زبان ] آریایی بود هم روی لوح هم روی چرم تصنیف شد . این نپشته به مهر تأیید شد . پیش من هم نوشته هم خوانده شد . پس از آن من این نپشته را همه جا در میان کشورها فرستادم مردم پذیرا شدند . »
«بند 10 – داریوش شاه گوید : این [ است ] آنچه به وسیله من کرده شد پس از اینکه شاه شدم . کمبوجیه نام پسر کوروش از نسل ما او اینجا شاه بود . همان کمبوجیه را برادری بود بردی نام هم مادر [ و ] هم پدر با کمبوجیه . پس از آن کمبوجیه آن بردی را بکشت ، به مردم معلوم نشد که بردی کشته شده . پس از آن کمبوجیه رهسپار مصر شد ، مردم نا فرمان شدند . پس از آن دروغ در کشور بسیار شد هم در پارس ، هم در ماد ، هم در سایر کشورها .
بند 11 – داریوش شاه گوید : پس از آن مردی مغ بود گئومات نام . او از پ ئیشی یا وودا ( پی شیاووادا ) برخاست . کوهی [ است ] ارکدیش ( ارکادری ) نام . چون از آنجا برخاست از ماه وی یخن 1 چهارده روز گذشته بود . او به مردم چنان دروغ گفت [ که ] : من بردی پسر کوروش برادر کمبوجیه هستم . پس از آن مردم همه از کمبوجیه برگشته به سوی او شدند هم پارس ، هم ماد ، هم سایر کشورها . شاهی را برای خود گرفت . از ماه گرم پد 2 9 روز گذشته بود آنگاه شاهی را برای خود گرفت . پس از آن کمبوجیه به دست خود مرد . »
«بند 12- داریوش شاه گوید : نبود مردی ، نه پارسی ، نه مادی ، نه هیچ کس از تخمه ما که شاهی را گئومات مغ باز ستاند . مردم شدیداً از او میترسیدند که مبادا مردم بسیاری را که پیش از آن بردی را شناخته بودند بکشت . بدان جهت مردم را می کشت که مبادا مرا بشناسند که من بردی پسر کوروش نیستم . هیچ کس یارای گفتن چیزی درباره گئومات مغ نداشت تا من رسیدم . پس از آن من از اهورا مزدا مدد خواستم . اهورا مزدا به من یاری ارزانی فرمود . از ماه باگادیش 3 10 روز گذشته بود . آنگاه من با چند مرد آن گئومات مغ و آنهایی را که برترین مردان دستیار [ او ] بودند کشتم . دژی سیک ی ووتیش 4 ، نام سرزمینی نی سای نام در ماد آنجا او را کشتم . شاهی را از او ستاندم . به خواست اهورا مزدا من شاه شدم . اهورا مزدا شاهی را به من داد .
بند 14 – داریوش شاه گوید : شاهی را که از تخمه ما برداشته شده بود آن را من برپا کردم . من آن را در جایش استوار نمودم . چنانکه پیش از این [ بود ] همان طور من کردم . من پرستشگاه هایی را که گئومات مغ ویران کرده بود مرمت نمودم . به مردم چراگاه ها و رمه ها و غلامان و خانه هایی را که گئومات مغ ستانده بود بازگرداندم . من مردم را در جایش استوار نمودم ، هم پارس ، هم ماد و سایر کشورها را . چنان که پیش از این [ بود ] آنچه را گرفته شده [ بود ] برگرداندم . به خواست اهورا مزدا من این را کردم . من کوشیدم تا خاندان ما را در جایش استوار نمایم چنان که پیش از این [ بود ] آن طور من کوشیدم به خواست اهورا مزدا تا گئومات مغ خاندان ما را برنگیرد »
در آخر لازم به توضیح است که این گفتار تاییدی بر حکومتهای شاهنشاهی نیست . به عقیده اینجانب حکومت شاهنشاهی در عصر حاضر دارویی تاریخ مصرف گذشته است، اما هرگز نباید از یاد بزرگان ایران و افتخاراتی را که برایمان آفریدند غافل شد . هرچند بر این باورم که کوروش کبیر و داریوش کبیر از بزرگان ایران نیستند بلکه بالاتر از آن کوروش و داریوش خود ایرانند.
در 30 کیلومتری شرق کرمانشاه و در ارتفاع صد متری بر روی صخره ای داریوش کتیبه مشهور خود را حک کرده است که تا سال 1835 کسی از راز آن آگاه نبود . چشمه بیستون محل اطراق کاروانها در دورانهای مختلف بوده است برای همین کسان زیادی کتیبه داریوش را دیده اند و شرحی از آن را در سفرنامه ها یا خاطراتشان گفته اند . از قدیمی ترین آثار درباره این نوشته ، گفته های دیودورسس سیسیلی است که در قرن اول پیش از میلاد این حجاری را به الهه سمیرامیس و صد نیزه داری که اطرافش را گرفته اند نسبت داده و گفته است بدستور سمیرامیس در زیر نقش برجسته نوشته ای با حروف سریانی نقل کرده اند دیودور با تکیه بر نوشته کتزیاس چنین آورده است که صخره مکان مقدسی بوده و به زئوس خدای بزرگ یونانیان تعلق داشته است .
ایزیدور خاراکسی جغرافی نویس باستان درباره راه کاروان رویی که از شرق بابل تا مرزهای خاوری امپراطوری روم کشیده شده شرحی نوشته و در آن بیستون را باپتانا در ناحیه ، کامبادنا نامیده است و می نویسد در باپتانا نوشته و تصویری از سمیرامیس است. و با وجود اختلاف نام بیستون با باپتانا که ایزیدور از آن یاد کرده در یکی بودن آنها کمتر می توان تردید داشت چون در کتیبه ، داریوش از ناحیه کامپادنا در سرزمین ماد در محل کتیبه نام برده شده است.
ابن حقول آنرا نقش مکتب خانه ای می داند که معلم برای تنبیه شاگردانش تسمه ای در دست دارد . گاردان جهانگرد فرانسوی در سال 1794 این نقش را پیکره دوازده حواری مسیح دانست ، و تصویر فروهر را به مسیح نسبت داد . پورتر در سال 1818 حدس زد که این نقش ها پیکره شلم نصر و دو سردار و ده سبط ( قبیله ) اسرائیل است که به اسارت افتاده اند . خطر صعود از کوه مانع از آن می شد که کسی به کتیبه نزدیک شود . پورتر تا نیمه راه صعود کرد و طرحی از پیکره ها کشید . او درباره خطر بالا رفتن از کوه می گوید " هیچ زمانی بدون بیم مرگ از آنجا نمی توان بالا رفت " . بالاخره در سال 1835 اولین کسی که این صخره را در نوردید راولینسون انگلیسی بود که از ستون اول متن فارسی باستان نسخه برداری کرد . او افسر انگلیسی مأمور تربیت سربازان شاهی در ایران بود ولی به علت اختلافی که بین دولت ایران و انگلیس پیش آمده بود راولینسون مجبور شد ایران را ترک کند . اما در سال 1844 بعد از شرکت در جنگ افغانها (جنگ افغانستان ) مجدد به ایران آمد و بقیه متن فارسی باستان را رونویسی کرد و از ترجمه ایلامی آن که سکایی ، مادی و شوشی جدید نیز خوانده شده نسخه برداری کرد . مطالعات وی در سال 1857 مورد توجه انجمن آسیایی پادشاهی لندن واقع گردید و به این ترتیب راز کتیبه بیستون گشوده شده . کار راولینسون سبب شد تا این کتیبه مورد توجه دانشمندان زیادی قرار گیرد از جمله پروفسور ویلیام جکسن از دانشگاه کلمبیا که در سال 1903 از آنجا دیدن کرد و مطالعاتی بر روی کتیبه انجام داد که بیشتر تصحیح کار راولینسون بود . در سال 1904 اولین عکسها توسط لینگ و تامپسون برای موزه بریتانیا گرفته شد و مطالعات مفصل تری در ادامه کار راولینسون انجام شد. سپس در سال 49-1948 ژرژکامرون کتیبه را مجدداً و به طور کامل مورد مطالعه قرار داد . کامرون راه کوچکی را که سابقاً برای رسیدن به نقوش و کتیبه ها در سنگ تراشیده بودند پیدا کرد و کتیبه دیگری را که در طرف راست واقع است و تا آن زمان نسخه برداری نشده بود نسخه برداری کرد که معلوم شد ادامه کتیبه ایلامی است ضمناً کامرون یک قالب تهیه کرد که هم اکنون در دانشگاه میشیگان است . نتیجه مطالعات این دانشمند در مورد کتیبه بیستون این بود که دارای سه نوع خط فارسی باستان ، ایلامی نو ، بابلی نو یا اکدی می باشد و پس از رمزگشایی فارسی باستان فهمیده شد که تصاویر به داریوش و دو سردارش و ده شورشگر که در اوایل سلطنت او قیام کرده بودند تعلق دارد و شرح سرکوب این یاغیان می باشد .
نام بیستون واژه «بیسْـتون» (که امروزه به اشتباه «بیسُـتون» گفته میشود) در زمان هخامنشی و شاید پیش از آن، بگونه بَـگَـستانَـه/ بَـغَـستانَـه (= جایگاه خدا) و در زمانهای بعدی به گونههای «بِـهیسـتان/ بیسْـتون/ بـاغـستان/ بُـستان» تغییر حرف و آوا داده است. آنگونه که از نوشتههای «دیودور سیسیلی» تاریخنویس یونانی (سده نخست پیش از میلاد بر میآید؛ در زبان یونانی آنرا به شکل بَـغیستانن میشناختهاند. این نام در آثــار جغــرافیانویسان پس از اســلام و نیز با اقتباس آن، در زبـان انـــگلیسی و بعضــی دیگر از زبانهای اروپایی، به گونه تلفظ پهلوی آن یعنی بِـهیستون شناخته شده است.
یادمان داریوش بزرگ شایانترین و باشکوهترین یادمانهای کهن منطقه بیستون، سنگنگاره و سنگنبشته داریوش بزرگ (یکم) هخامنشی (521- 486 پیش از میلاد) میباشد که در حدود سالهای 520 پیش از میلاد، در کنار راه و بر سینه پرتگاهی دور از دسترس با دهها متر بلندی از سطح جاده و در برابر چشمه بیـستون تراشیده شده است. این اثر با حدود 20 متر درازا و 8 متر بلندا، بزرگترین سنگنبشته جهان است و از آن در کتابهای بسیاری از نویسندگان و جغرافیانویسان قدیم یاد شده است.
کهنترین مورخ و متن تاریخی ما میتوانیم از داریوش بخاطر نگاشتن کتیبه تاریخی بیستون، به عنوان کهنترین تاریخنویس شناخته شده ایرانی نام ببریم. همچنین به همین ملاحظه، کتیبه بیستون نخستین متن تاریخی شناخته شده ایرانی بشمار میرود. این نبشته که تا پایان ستون چهارمِ متن پارسی باستان، رویدادهای سال نخست پادشاهی داریوش را بازگو میکند؛ بجز ارزش تاریخی، یکی از کهنترین منابع اعلام در زبانهای ایرانی است و برای بررسی دگرگونی واژگان ایرانی، نامهای کسان، شهرها، رودها، کوهها و نیز برای شیوه نگارش، گاهشماری، اندیشهورزی و بسیاری بایستههای دیگر، نگرگاه ویژه و پر ارج پژوهندگان گوناگون است. ستون پنجمِ همان متن، تکملهای بر کتیبه قبلی و در بر دارنده گزیدهای از رویدادهای سالهای دوم و سوم پادشاهی اوست.
در این متن، داریوش در آغاز به معرفی خود و پدرانش میپردازد. (این تبارنامه تفاوتهای متعددی با تبارنامه گزارش شده در تاریخ هرودوت دارد.) پس از این با احترام، از اهورامزدا و بخشش او سخن میراند که تا پایان کتیبه بارها تکرار میشود. البته پرستش اهورامزدا توسط داریوش و دیگر ایرانیان به هیچروی دلیلی بر زرتشتی بودن آنان نیست. چرا که پرستش اهورامزدا متعلق به بسیاری از ادیان ایرانی بوده و از روزگاران کهنتر و دستکم از زمان کاسیان در ایران شناخته شده است. کـاسـیان، به موجب کتیبههای باقی مانده، اهـورامـزدا را به گونه « اَشـوریـاش- مَـزوتـاش» میشناختند.
در گزارش بابلی کتیبه داریوش نیز از اهورامزدا با عنوان «خدای آریاییان» نامبرده شده است. پس از این داریوش به معرفی سرزمینهای تابعه خود میپردازد که ضمن آن از 23 کشور نام میبرد که البته تا پایان پادشاهیاش تعداد آنها به 30 کشور میرسد. سپس در ادامه کتیبه طولانی و مفصل خود و با ثبت دقیق زمان و تقویم، شرح نبرد با شورشگرانی را میدهد که در نخستین سال پادشاهی خود (به گفته خودش) به دروغ ادعای شاهی کرده و کشور را به آشوب کشانده بودند. (واژه دروغ و پرهیز از دروغ، بارها و بارها در اظهارات داریوش تکرار شده و بر آن تأکید شده است.) در ادامه متن همچنین با مضامین دیگری مانند سفارش به تباه نکردن کتیبه، دعای نیکِ «دودمان فراوان» برای نگهدارندگان نگارهها و کتیبه، رفتار به عدالت و مطابق با قانون، معرفی یاران خود، و بسیاری مطالب دیگر روبرو میشویم. در سراسر کتیبه، داریوش نسبت به دشمنان و شورشگران نامبرده شده، سخن زشت و ناپسند و تهمتهای نابجا بکار نمیبرد.
روش ساخت برای تراشیدن سنگنگاره و سنگنبشته بیستون، جایی در ارتفاع چند ده متری سطح زمین و در دامنه رو به جنوبِ کوه پَـرو انتخاب شده است. اما با این وجود به نظر میآید که در زمان ساخت آن، راهی برای دستیابی آسان به محل کارگاه وجود داشته است. بقایای مبهم پلکانی در بخشهای بالایی کوه و نیز آثار تراشیدن تختهسنگهای زیر کتیبه تا نزدیکیهای زمین، نشاندهنده وجود راهی به سوی بالا است. راهی که سنگتراشان پس از پایان کار و به هدف دسترس ناپذیر کردن کتیبه، در ضمن پایین آمدن، آنرا نیز تراشیده و محو کردهاند. نبشتن کتیبهای تاریخی در چنین بلندای دست ناپذیری که از پایین کوه نیز به هیچوجه قابل خواندن نیست، نشاندهنده اینست که داریوش این متن را نه برای مردمان روزگار خود، بلکه منحصراً برای آیندگان نوشته بوده است. آثار حجاری شده در بیستون از نگرگاه فنآوری و سازوکار ساخت، از بهترین نمونههای هنر هخامنشی است. ما از ابزارها و شیوههای ساخت و پرداخت چنین نگارههایی بر روی سنگ آهک که هنوز پس از 2500 سال بسیار صیقلی و براق هستند، اطلاعی نداریم. با توجه به رنگ لعابگونه قهوهای مانندی که پس از همراه شدن با ذرات اکسیده شده عناصر آمیخته سنگ آهک، در سراسر نمای کتیبه به چشم میخورد؛ و نیز با توجه به اینکه در داخل حروف چند سطرِ نخست متن پـارسی باستان، بقایای سرب دیده شده است؛ به نظر میرسد که پس از پایان نوشتن متون، داخل آنها را برای پایداری بیشتر با سرب، و تمام نمای کتیبه را با اندودی که برای ما ناشناخته است؛ پوشانده بودهاند. در حین ساخت، هر کجا که به دلیلی سطح سنگ تخریب میشد؛ قطعه سنگ دیگری را به اندازه محل تخریب شده میتراشیده و در جای آن نصب میکردهاند. نمونه این وصلهها در قوس کمان داریوش و سردارِ همراه او و نیز در کلاه و دستِ «گوی بالدار» (نشان ملی ایران باستان و نماد خورشید و اهورامزدا) دیده میشود.
وضعیت ظاهری سنگنگاره بزرگترین چهره سنگنگاره، سیمای داریوش بزرگ است که به اندازه طبیعی با بلندای 8/1 متر تراشیده شده و پیکره مُغ گِئومات در زیر پای او افتاده است. پشت سرِ داریوش، دو تن از ملازمان او به اندازه 5/1 متر با نیزه و کمان ایستادهاند و در برابر او نُه نفر شورشگرِ نامبردار شده در کتیبه با دستها و گردنهای بسته، به ردیف ایستادهاند. در بالای همه آنها نشان گوی بالدار جای گرفته است. این بخش حدود 6 متر درازا و 3 متر بلندی دارد.
شباهت با سنگنگاره آنوبانینی شباهت بسیار زیاد این نگاره با سنگنگاره «آنـوبـانـینـی» در سرپلزِهاب، نشاندهنده توجه داریوش به این اثر 4000 ساله است. در آنجا نیز شمار اسیرانی که با ریسمانی مهار شدهاند به نُه نفر میرسد و در برابر آنان ایزدبانویی قرار دارد که حلقهای در دست و گوی خورشید را بر کنار دارد. این حلقه و گوی خورشید به گونهای دیگر در نشان گوی بالدارِ بیستون تکرار شده است.
وضعیت ظاهری کتیبهها سنگنبشته یا کتیبه داریوش به سه زبان و خطِ پارسی باستان، عیلامی نو و اَکَدی (به گویش بابلی نو) و در مجموع در 1119 سطر نویسانده شده است. همانگونه که در طرح و نقشه آخر کتاب دیده میشود؛ متن بابلی از دید ناظر، در سوی چپ نگاره و بر دو پهلوی صخرهای به پهنای میانگین 8/3 متر و بلندای میانگین 5/3 متر در 112 سطر نوشته شده است و ترجمه بندهای 1 تا 69 متن پارسی باستان را در بر میگیرد. متن عیلامی در سوی راست نگاره و در چهار ستون به بلندای 1/2 متر و پهنای 5/1 متر در 323 سطر نوشته شده است که در همان زمان به انگیزه افزودن چهره سکونخای سکایی، بخشی از آن را پاک کرده و مجدداً همه متن عیلامی را در سه ستون و 270 سطر در پایین نبشته بابلی تراشیدهاند. متن پارسی باستان در زیر نگاره و در چهار ستون 4 متری و یک ستون 2 متری، همگی به پهنای میانگین 93/1 متر در 414 سطر به خط میخی بسیار زیبا و باشکوه پارسی باستان نویسانده شده است. بجز ایـن، چـندین کـتیبه کوچک در جایهای گوناگون سنگنگاره به چشم میخورد که در بر دارنده نام شورشگران و همچنین گزیدههایی از کتیبه اصلی میباشد. بیشتر کتیبههای کوچکِ بیستون به سه زبان نگارش یافتهاند، اما کتیبه آ و ک تنها به زبانهای پارسیباستان و عیلامی، و کتیبه ل تنها به زبان عیلامی نویسانده شده است.
رونویسهای دیگر کتیبه از این کتیبه نسخههای آسیب دیدهای به خط و زبانی که فعلاً آرامی نامیده میشود، در بابل و مصر نیز پیدا شده است. نسخه بابلی که قطعاتی از سنگنگاره را نیز به همراه دارد؛ بر روی سنگ، و نسخه مصری که از جزیره اِلِـفانتین در میانه رود نیل بدست آمده است، بر روی پاپیروس نگاشته شدهاند. به نظر میآید همانگونه که در متن اصلی نیز به آن اشاره رفته است؛ نسخههای متعددی از کتیبه را برای نواحی گوناگون فرستاده بودهاند. ارسال برخی از این رونویسها به هنگام پادشاهی داریوش بزرگ و برخی دیگر در زمان پادشاهان بعدی و از جمله داریوش دوم صورت پذیرفته بود.
تفاوت در آوانویسی آوانوشت و ترجمه کتیبههای پارسی باستان هنوز دچار پارهای ناسازگاریها و دوگانگیهاست که بیشتر تلفظ دقیق نامها را در بر میگیرد. در آثار پژوهشگران، نامهای بکار رفته در کتیبه به گونههای متفاوتی ثبت شدهاند که در حال حاضر و با دانش امروزی نمیتوان هیچکدام را بر دیگری ترجیح داد. چرا که خط میخی پارسی باستان در سرشت خود امکان تلفظ دقیق را برای ما فراهم نمیسازد و تنها در زمان خود به سبب آشنایی مردم با واژهها، به درستی قابل خواندن بودهاند. از سوی دیگر تلفظ نامها در متن پارسی باستان با تلفظ همان نام در متنهای عیلامی و بابلی متفاوت است.
تفاوت در ترجمه گزارش فارسی این کتاب، بر اساسِ متن میخی پارسی باستان انجام شده است. اما هر سه متنِ کتیبه بیستون، ترجمه برابر و یکسانِ یکدیگر نیستند و نسبت به یکدیگر تفاوتهای کم و بیشی را عرضه میدارند. از سوی دیگر هیچیک از ترجمههای امروزی کتیبه، معادل دقیق معنای واژگان اصلی آنرا ارائه نمیکنند. بدین لحاظ استناد کردن به یک واژه یا استنباطی که محصول توجه صرف به بارِ معنایی واژهای در ترجمه باشد؛ امری کاملاً نادرست است. ترجمههای امروزی بر مبنای مضمون و محتوای کلی آن انجام میپذیرد و به همین ترتیب تنها با استناد به مضمون کلی آن میتوانیم اظهار نظر نماییم. بطور نمونه میتوان از واژهای نام برد که در متن پارسی باستان به گونه «کارَه» آمده و در ترجمه همه پژوهشگران و از جمله در این گزارش بیشتر به «سپاه» و گاه به «مردم» برگردانده شده است. اما شواهدی که هنوز به اثبات نرسیده است وجود دارد که «کارَه» نه تنها به معنای سپاه، بلکه نوعی انجمن مردمی یا انجمن بِهان را نیز در نظر دارد که به شکلی در انتخاب او به پادشاهی و نظارت بر او نقش داشته است.
خط یا زبان آریایی یکی از جنجالیترین بخشهای کتیبه داریوش، بند پایانی ستون چهارم (سطر 89) میباشد که از نگارش یا ترجمه دیگری از کتیبه به «آریایی» (خط یا زبان؟) یاد میکند که ترجمه دقیق آن میتواند روشنگر بسیاری از ناگفتهها در باره زمان پیدایی خط میخی پارسی باستان باشد که امروزه محل اختلاف نظر فراوان است. از سویی آثاری به این خط از پادشاهان و شاهان محلی هخامنشی پیش از داریوش به دست آمده است و از سویی دیگر شواهد فراوانی در نوآوری این خط در زمان داریوش و نبشتن کتیبههایی به نام شاهان گذشته در زمان پادشاهان متأخر هخامنشی در دست است. اما متأسفانه این بند امروزه بسیار آسیب دیده است و علیرغم نسخهبرداری و عکسهای دقیق نگارنده، همچنان خوانش آنها روشهای تازه و بردباری افزونتر را درخواست میکند. با توجه به اینکه در پایان همین بند از فرستاده شدن رونوشتهای «آریایی» به سرزمینهای دیگر یاد شده است، و نیز با توجه به پیدا شدن نمونههایی از آن در بابل و مصر به خط و زبانی که امروزه آرامی نامیده میشوند؛ این گمان نیز وجود دارد که نام اصلی و باستانی متون و کتیبههای آرامی، «آریایی» (در پارسی باستان« آرییا») بوده باشد.
اشتباهی متداول نکته دیگری که ذکر آن در اینجا لازم به نظر میرسد، نشان ویژهای برای جدایی واژهها در خط میخی پارسی باستان است. در همه کتابها دو علامت به عنوان واژهجداکن در این خط معرفی شدهاند: میخ کج و میخ زاویهدار. در حالیکه نگارنده در هیچیک از متون میخی پارسی باستان با شکل دوم به عنوان واژهجداکن مواجه نشده است و این حرف تنها برای عدد 10 بکار رفته است. به نظر میآید این اشتباه که متأسفانه بسیار فراگیر شده است؛ از آنجا ناشی شده که در کتیبه بیستون نسبت به دیگر کـتیبههای هـخامنشی، نشان واژهجـداکن مقداری کوتاهتر و پهنتر نگاشته شده و در نتیجه با حرف ویژه نشانگر عدد 10 اشتباه شده است.
نگاره و کتیبه داریوش دربیسـتون سند سختکوشی و دیرزیوی هنرمند ایرانیست. هنرمند ایرانی از یافتن واژه چند هزار ساله « ئُـــنَـر» (=هنر) در نبشتههای پارسی باستان بخود میبالد.
ستون ۱
بند۱-من داریوش،شاه بزرگ،شاه شاهان،شاه در پارس،شاه کشورها،پسر ویشتاسپ،نوه ارشام هخامنشی
بند۲-داریوش شاه گوید:پدر من ویشتاسپ،پدر ویشتاسپ ارشام،پدر ارشام آریامن،پدر آریامن چیش پیش،پدر چیش پیش هخامنش.
بند۳-داریوش شاه گوید: بدین جهت ما هخامنشی خوانده می شویم[که] از دیرگاهان اصیل هستیم. از دیرگاهان تخمه ما شاهان بودند.
بند۴-داریوش شاه گوید: هشت[تن]از تخمه من شاه بوده اند. من نهمین[هستم]. ما نُه[تن] پشت اندر پشت(در دو شاخه) شاه هستیم.
بند۵-داریوش شاه گوید: به خواست اهورامزدا من شاه هستم. اهورامزدا شاهی را به من داد.
بند۶-داریوش شاه گوید:این [است]کشورهایی که از آنِ من شدند به خواست اهورامزدا من شاه آنها بودم.پارس،عیلام،بابل،آشور?? �عرب،� �ودرای،اهل دریا،سارد،یونان،ماد،ارمنس تان،ک پدوکیه،پارت،زرنگ،هَرَئُی وَ،خوارزم،باختر سغد،گَدار،سَکَ،ثَتَ گوش،رُخج،مَکَ،جمعا ۲۳ کشور.
بند۷-داریوش شاه گوید: این[است] کشورهایی که از آن من شدند. به خواست اهورامزدا بندگان من بودند. به من باج دادند. آنچه از طرف من به آنها گفته شد چه شب چه روز همان کرده شد.
بند۸-داریوش شاه گوید: در این کشورها مردی که موافق بود او را پاداش خوب دادم آنکه مخالف بود او را سخت کیفر دادم. به خواست اهورامزدا این کشورهایی[ است] که بر قانون من احترام گذاشتند. آن طوری که به آنها از طرف من گفته شد همان کرده شد.
بند۹-داریوش شاه گوید:اهورامزدا این پادشاهی داد. اهورامزدا مرا یاری کرد تا این شاهی به دست آوردم. بیاری اهورامزدا این شاهی را دارم.
بند۱۰-داریوش شاه گوید: این[است]آنچه به وسیله من کرده شد پس از آن که شاه شدم.کبوجیه نام پسر کورش از تخمه ما او اینجا شاه بود. همان کبوجیه را برادری بود بَردی یَ نام هم مادر[و]هم پدر با کبوجیه. پس از آن کبوجیه آن بردی یَ را به کُشت، به مردم معلوم نشد که بردی یَ کشته شده. پس از آن کبوجیه رهسپار مصر شد وقتی که کبوجیه رهسپار مصر شد مردم نافرمان شدند. پس از آن دروغ در کشور بسیار شد. هم در پارس هم در ماد هم در سایر کشورها.
بند۱۱-داریوش شاه گوید: پس از آن مردی مغ بود گئومات نام. او از پَئیشی یاوُوَدا برخاست. کوهی[است]اَرَکَدی نام. چون از آنجا برخاست از ماهِ وی یَخن چهارده روز گذشته بود. او به مردم چنان دروغ گفت:[که]من بردی یَ پسر کورش برادر کبوجیه هستم. پس از آن مردم همه از کبوجیه برگشته به سوی او شدند هم پارس هم ماد و هم سایر کشورها. شاهی را برای خود گرفت. از ماهِ گرمَ پَدَ ۹ روز گذشته بود آنگاه شاهی را برای خود گرفت. پس از آن کبوجیه به دست خود مُرد.
بند۱۲-داریوش شاه گوید:این شاهی که گئومات مُغ از کبوجیه ستانده بود این شاهی از دیرگاهان در تخمه ما بود. پس از آن گئومات مُغ از کبوجیه ستاند. هم پارس هم ماد هم سایر کشورها را او تصرف نمود از آنِ خود کرد او شاه شد.
بند۱۳-داریوش شاه گوید: نبود مردی نه پارسی نه مادی نه هیچ کسی از تخمه ما که شاهی را از گئومات مُغ بازستاند. مردم شدیدا از او می ترسیدند که مبادا مردم بسیاری را که پیش از آن بردی یَ را شناخته بودند بکشد. بدان جهت مردم را می کشت که مبادا مرا بشناسند که من بردی یَ پسر کورش نیستم». هیچ کس یارای گفتن چیزی درباره گئومات مُغ نداشت تا من رسیدم. پس از آن من از اهورامزدا مدد خواستم. اهورامزدا به من یاری ارزانی فرمود. از ماه باگیادیش ۱۰ روز گذشته بود. آنگاه من با چند مرد آن گئومات مغ و آنهایی را که برترین مردان دستیار[او]بودند کُشتم. دژی سیکَ یَ وُوَتیش نام سرزمینی نی سایَ نام در ماد آنجا او را کشتم. شاهی را از او ستاندم. به خواست اهورامزدا من شاه شدم. اهورامزدا شاهی را به من داد.
بند۱۴-داریوش شاه گوید: شاهی را که از تخمه ما برداشته شده بود آن را من برپا کردم. من آن را در جایش استوار نمودم. چنانچه پیش از این[بود]همان طور من کردم. من پرستشگاه هایی را که گئومات مغ ویران کرده بود مرمت نمودم. به مردم چراگاه ها و رمه ها و غلامان و خانه هایی را که گئومات مغ ستانده بود بازگرداندم. من مردم را در جایشان استوار نمودم هم پارس هم ماد و سایر کشورها را. چنانچه پیش از این[بود] آن طور من کوشیدم به خواست اهورامزدا تا گئومات مغ خاندان ما را نگیرد.
بند۱۵-داریوش شاه گوید: این[است] آنچه من کردم پس از آنکه شاه شدم.
بند۱۶-داریوش شاه گوید:چون من گئومات مغ را کشتم پس از آن مردی آثرین نام پسر اوپَدرامَ او در عیلام برخاست. به مردم چنین گفت: من در عیلام شاه هستم. پس از آن عیلامیان نافرمان شدند. به طرف آن آثرینَ گرویدند. او در عیلام شاه شد. و مردی بابلی ندئیت بَ ئیر نام پسر ائینَ ئیرَ او در بابل برخاست. چنین مردم را بفریفت[که]من نبوکدرچر پسر نبون ئیتَ هستم. پس از آن همه مردم بابلی به طرف آن ندئیت ب ئیر گرویدند. بابل نافرمان شد. او شاهی را در بابل گرفت.
بند۱۷-داریوش شاه گوید: پس از آن من به عیلام[پیام]فرستادم. این آثرین بسته به سوی من آورده شد. من او را کشتم.
بند۱۸-داریوش شاه گوید: پس از آن من رهسپار بابل شدم. به سوی آن ندئیت ب ئیر که خود را نبوکُدرَچَرَ می خواند. سپاه ندئیت ب ئیرَ دجله را در دست داشت. آنجا ایستاد و آب عمیق بود. پس از آن من سپاه را بر مشکها قرار دادم پاره ای بر شتر سوار کردم برای عده ای اسب تهیه کردم. اهورامزدا به من یاری ارزانی فرمود به خواست اهورامزدا دجله را گذاشتم. آنجا آن سپاه ندئیت ب ئیرَ را بسیار زدم. از ماه اَثری یادی یَ ۲۶ روز گذشته بود.
بند۱۹-داریوش شاه گوید:پس از آن من رهسپار بابل شدم. هنوز به بابل نرسیده بودم شهری زازانَ نام کنار فرات آنجا این ندئیت ب ئیرَ که خود را نَبوکُدرَچَر می خواند با سپاه بر ضد من به جنگ کردن آمد. پس از آن جنگ کردیم. اهورامزدا به من یاری ارزانی فرمود. به خواست اهورا مزدا من سپاه ندئیت ب ئیرَ را بسیار زدم. بقیه به آب انداخته شد. آب آن را برد. از ماه اَنامَکَ ۲ روز گذشته بود که چنین جنگ کردیم.
ستون۲
بند۱-داریوش شاه گوید:آن گاه ندئیت ب ئیرَ با سوارانی اندک گریخت. او به بابل رفت. سپس من رهسپار بابل شدم. به خواست اهورامزدا هم بابل را گرفتم هم آن ندئیت ب ئیرَ را دستگیر کردم. سپس ندئیت ب ئیرَ را در بابل کشتم.
بند۲-داریوش شاه گوید:تا هنگامی که من در بابل بودم این کشورها به من نافرمان شدند: پارس،عیلام،ماد،آشور،مصر،پ ارت،م رو،ثتگوش،سکائیه.
بند۳-داریوش شاه گوید:مردی به نام مَرتی یَ نام پسر چین چی خری،در شهری کوگَنَ کا نام در پارس می زیست،در عیلام برخاست. او به مردم چنین گفت: که من ایمَنیش شاه عیلام هستم.
بند۴-داریوش شاه گوید: آن گاه من نزدیک عیلام بودم. پس آن عیلامیان از من ترسیدند آن مرتی یَ را که سرکرده آنان بود گرفتند و او را کشتند.
بند۵-داریوش شاه گوید: مردی مادی فِروَرتیش نام او در ماد برخاست چنین به مردم گفت که: من خَشَ ثرئیتَ از تخمه هُوَو خشَتَر هستم. پس از آن سپاه ماد که در کاخ او [بود] نسبت به من نافرمان شد به سوی آن فِرَوَرتیش رفت. او در ماد شاه شد.
بند۶-داریوش شاه گوید:سپاه پارسی و مادی که تحت فرمان من بود آن کم بود. پس از آن من سپاه فرستادم. ویدَرنَ نام پارسی بنده من او را سرکرده آنان کردم. چنان به آنها گفتم: فراروید آن سپاه مادی را که خود را از آن من نمی خواند بزنید. پس از آن،آن ویدرَنَ با سپاه روانه شد، چون به ماد رسید شهری ماروش نام در ماد آنجا با مادیها جنگ کرد. آنکه سرکرده مادیها بود او آن وقت آنجا نبود، اهورامزدا مرا یاری کرد به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار بزد. از ماهِ انامَکَ ۲۷ روز گذشته بود. آنگاه جنگ ایشان در گرفت پس از آن،آن سپاهِ من، سرزمینی کَپَدَ نام در ماد آنجا برای من بماند تا من به ماد رسیدم.
بند۷-داریوش شاه گوید:دادَرشی نام ارمنی بنده من، من او را فرستادم به ارمنستان. چنین به او گفتم: پیش رو [و] آن سپاه نافرمان را که خود را از آن من نمی خواند بزن. پس از آن دادَرشی رهسپار شد. چون به ارمنستان رسید پس از آن نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن علیه دادَرشی فرا رسیدند. دهی زوُزَهی نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند اهورامزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار بزد. از ماهِ ثُورَواهَرَ ۸ روز گذشته بود چنین جنگ کرده شد.
بند۸-داریوش شاه گوید: باز دومین بار نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن علیه دادرشی فرا رسیدند. دژی تیگَر نام در ارمنستان جنگ کردند. اهورامزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار بزد. از ماه ثُورواهَرَ ۱۸ روز گذشته بود آنگاه جنگ ایشان در گرفت.
بند۹-داریوش شاه گوید: باز سومین بار نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن علیه دادرَشی فرا رسیدند. دژی اویَما نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند. اهورامزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار بزد. از ماهِ ثائیگرچی ۹روز گذشته بود آنگاه جنگ ایشان در گرفت. پس از آن دادرَشی به خاطر من در ارمنستان ماند تا من به ماد رسیدم.
بند۱۰-داریوش شاه گوید: پس از آن واُمیسَ نام پارسی بنده من او را فرستادم ارمنستان و چنین به او گفتم: پیش رو[و]سپاه نافرمانان که خود را از آن من نمی خواند آن را بزن. پس از آن واُمیس رهسپار شد. چون به ارمنستان رسید پس از آن نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن علیه واُمیس فرارسیدند. سرزمینی ایزَلا نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند. اهورامزدا مرا یاری کرد. به خواست سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار بزد. از ماه انامَکَ ۱۵ روز گذشته بود. آنگاه جنگ ایشان در گرفت.
بند۱۱-داریوش شاه گوید: باز دومین بار نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن علیه واُمیس فرا رسیدند. سرزمینی اَاُتی یارَ نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند. اهورامزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار بزد. نزدیک پایان ماه ثُورَوَاهَرَ آنگاه جنگ ایشان در گرفت. پس از آن واُمیس برای من در ارمنستان بماند تا من به ماد رسیدم.
بند۱۲-داریوش شاه گوید: پس از آن من از بابل بدر آمدم. رهسپار ماد شدم. چون به ماد رسیدم شهری کونَدرو نام در ماد آنجا فِرَوَتیش که خود را شاه در ماد می خواند با سپاهی به جنگ کردن علیه من آمد. پس از آن جنگ کردیم،اهورامزدا مرا یاری کرد به خواست اهورامزدا سپاه آن فرورتیش را بسیار زدم. از ماه اَدوکَن ئَیش ۲۵ روز گذشته بود که چنین جنگ کرده شد.
بند۱۳-داریوش شاه گوید:پس از آن، آن فِروَرتیش با سواران کم گریخت. سرزمینی ری نام در ماد از آن سو روانه شد. پس از آن من سپاهی دنبال[او] فرستادم. فِرِوَرتیش گرفته شده و به سوی من آورده شد. من هم بینی هم دو گوش هم زبان[او]را بریدم. و یک چشم[او] را کندم. بسته بر دروازه من نگاهداشته شد. همه او را دیدند. پس از آن او را در همدان دار زدم و مردانی که یاران برجسته[او] بودند آنها را در همدان در درون دژ آویزان کردم.
بند۱۴-داریوش شاه گوید:مردی چی ثَر تَخمَ نام سگارتی او نسبت به من نافرمان شد. چنین به مردم گفت: من شاه در سگارتیه از تخمه هووَخشتَر هستم. پس از آن من سپاه پارسی و مادی را فرستادم. تَخمَس پادَ نام مادی بنده من او را سردار آنان کردم. چنین به ایشان گفتم: پیش روید سپاه نافرمان را که خود را از آن من نمی خواند آن را بزنید. پس از آن تَخمَس پادَ با سپاه رهسپار شد. با چی ثر تَخمَ جنگ کرد. اهورامزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بزد و چی ثَر تَخمَ را گرفت[و] به سوی من آورد. پس از آن من هم بینی و هم دو گوش[او] را بریدم و یک چشم[او] را کندم. بسته بر دروازه من نگاهداشته شد. همه مردم او را دیدند. پس از آن او را در اربل دار زدم.
بند۱۵-داریوش شاه گوید: این[است] آنچه به وسیله من در ماد کرده شد.
بند۱۶-داریوش شاه گوید:پارت و ورکانَ نسبت به من نافرمان شدند. خودشان را از آن فِرَوَرتیش خواندند. ویشتاسپ پدر من او در پارت بود او را مردم رها کردند[و] نافرمان شدند. پس از آن ویشتاسپ با سپاهی که پیرو او بود رهسپار شد. شهری ویشپَ اُز اتی نام در پارت آنجا با پارتیها جنگ کرد. اهورامزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورامزدا ویشتاسپ آن سپاه نافرمان را بسیار برد. از ماهِ وی یَخَن ۲۲ روز گذشته بود. آنگاه جنگِ ایشان در گرفت.
ستون ۳
بند۱-داریوش شاه گوید: پس از آن من سپاه پارسی را از ری نزد ویشتاسپ فرستادم چون آن سپاه نزد ویشتاسپ رسید پس از آن ویشتاسپ آن سپاه را گرفت[و] رهسپار شد. شهری پَتی گرَبَ نام در پارت آنجا با نافرمانان جنگ کرد.اهورامزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورامزدا ویشتاسپ آن سپاهِ نافرمان را بسیار بزد. از ماه گَرمَ پَدَ یک روز گذشته بود آنگاه جنگ ایشان در گرفت.
بند۲- داریوش شاه گوید: پس از آن کشور از آنِ من شد. این [است]آنچه به وسیله من در پارت کرده شد.
بند۳-داریوش شاه گوید: کشوری مرو نام به من نافرمان شد. مردی فرادَ نام مروزی او را سردار کردند. پس از آن من دادَرشی نام پارسی بنده من شهربان در باختر نزد او فرستادم. چنین به او گفتم: پیش رو آن سپاهی را که خود را از آن من نمی خواند بزن. پس از آن دادَرشی با سپاه رهسپار شد.با مروزیها جنگ کرد. اهورامزدا مرا یاری کرد.به خواست اهورامزدا سپاهِ من آن سپاه نافرمان را بسیار بزد. از ماه آثری یادی یَ ۲۳ روز گذشته بود. آنگاه جنگ ایشان در گرفت.
بند۴-داریوش شاه گوید: پس از آن کشور از آنِ من شد. این[است] آنچه به وسیله من در باختر کرده شد.
بند۵-داریوش شاه گوید:مردی وَه یَزداتَ نام شهری تارَوا نام[در] سرزمینی یَ اوتی یا نام در پارس آنجا ساکن بود. او برای بار دوم در پارس برخا
نظرات شما عزیزان:
ادامه مطلب