كمتر كسي را ميتوان يافت كه پاي در بناي اسلامي بگذارد و در بيكرانگي فضاي آن غرق نشود.جذبه رنگ لاجوردي، انحناي قوي طاقديسها، آينهكاريهاي منظم كه بنا را از جهت خارج ميكند و تذهيب ديوارها با كلماتي كه سر در عالمي ديگر دارند و... همگي تجلي ماوراي طبيعت در طبيعت است. هنر اسلامي تركيبي از شهود و انديشه است؛ كيفيت بودها را در چهره نمودها متجلي ميكند و در يك كلام، اين عشق است كه هنر را ميآفريند. اهميت بحث را ميتوان در جملهاي از تيتوس بوركهارت يافت:« اگر كسي ناگزير شده كه به پرسش «اسلام چيست؟» پاسخ گويد، كافي است به يكي از شاهكارهاي هنر اسلامي، مانند مساجد جهان اسلام اشاره كند.»بنابراين به عقيده وي هنر اسلامي امري كاملا انديشهاي است. هنرمند با تجسم بخشيدن به يك ماده خام درواقع دست به خلق يك اثر هنري ميزند و به آن روح ميدهد. از اين رو هنرمند يك خالق است. خالق همواره ميبايد منزه باشد و لذا هنر همواره در نزد مسلمانان ارجي عظيم داشته است. در هنر اسلامي هيچ چيز نبايد بين انسان و حضور غيبي خداوند فاصله اندازد.از همين روست كه جهت مساجد در هر نقطه جهان، كعبه است. يعني جهت مبني به سمت ماورا مكاني است كه در آن ساخته شده است. بدين ترتيب مفهوم زمان براي چنين بنايي كه جهت آن بيرون از مكان است، متفاوت با زمان قابل شمارش است. در اينجاست كه هنر اسلامي با معنويت گره ميخورد. هنر اسلامي همواره رنگ و بوي الهي دارد. شكرگزار گلدستههاي مسجد، دستهاي انساني است كه رو به سوي آسمان دارند. انعكاس بنا در حوض آب، بيكرانگي فضا را نشان ميدهد و ما را از فضاي محسوس خارج ميكند و هرگونه مرز واقعيت و مجاز را در هم ميشكند. آري از بناي اسلامي شميم معنويت به مشام ميرسد. «هو الله الخالق الباري المصور له الاسماء الحسني يسبح له ما في السموات و الارض و هوالعزيز الحكيم» (الحشر، 24).چنانكه در اين آيه آمده يكي از صفات خداوند « مصور » است. بوركهارت نيز بر اين اساس معتقد است :« از نظر اسلام، هنر الهي پيش از هر چيز تجلي وحدت الهي در جمال و نظم عالم است. وحدت در هماهنگي و انسجام عالم كثرت، در نظم و توازن انعكاس مييابد. جمال بالنفسه حاوي همه اين جهات هست و استنتاج وحدت عالم، عين حكمت است. بدين جهت تفكر اسلامي ميان هنر و حكمت ضرورتا پيوند ميبيند.»بوركهارت در كتاب هنر معماري، آنچنان تحت تاثير معماري ايراني قرار ميگيرد كه ميگويد:« در هر جا انسان با كمال معماري روبروست». به عقيده بوركهارت معماري مسجد هرگونه كشش و كشاكش بين زمين و آسمان را منتفي ميكند. وي وقتي حوض و حياط مسجد امام در ميدان نقش جهان را كه بنا در حوض آن انعكاس يافته ميبيند، ميگويد:« آنچه در زير است مانند آن چيزي است كه در بالاست و آنچه در بالاست، مانند آن چيزي است كه در زير است». ما در فضايي محدود اما بيمرز قرار گرفتهايم ولي ميبينيم كه از طريق يك حوض به ماورا سفر كردهايم. تا اينجا شايد براي خوانندهها كه در كلانشهرهاي امروزي زندگي ميكنند، اين فضا، فضاي غريبي است و يا اگر مساجد عظيم جهان اسلام، مانند مسجد شيخ لطفالله و... را نديده باشد در صحت گفتههاي ما شك ميكند. اما ما به او حق ميدهيم. امروزه ساخت و ساز مسجدهاي بزرگ بسيار است اما چيزي از فضاي معنوي در آن ديده نميشود. به عقيده مهندس محمدرضا حائري:« در دهه پنجاه شمسي ما با مساجد نوظهوري مواجه شديم كه منبع الهام خود را در اشيا جستجو ميكردند. در گذشته هنرمند در پي كسب سود نبود و يا كار خود را انجام تكليف نميدانست. كار هنري به صورت پروژهاي انجام نميشد بلكه شور و شوقي ناگهاني و الهامگونه، هنرمند را واميداشت تا دست به خلق اثري هنري بزند. سيد حسين نصر هم با بوركهارت هم عقيده است كه هنر قدسي پلي ميان عوالم مادي و معنوي است. هنر سنتي هرگز در قالب ساخت و ساز و دلالوار نبود و هنرمند تنها به اين ميانديشيد كه از خود چيزي ماندگار به جاي گذارد.شايد امروزه چيزي كه ما را بيش از هر چيزي به وحشت مياندازد، رواج بناهاي به سبك پست مدرن باشد. آنگونه كه در غرب در چالش با كليت مدرنيته، بناهايش شكل گرفت كه از هرگونه نظم محوري و هارموني گريزان است. مركز معماري مدرن با فروريختهشدن بناي لوكوربوزيه آغاز دوره جديدي بود كه تا به امروز ادامه دارد. ساختمانهايي كه هرگونه منطقي را بر هم ميريزد و معيارهاي معماري سنتي يا مدرن را به چالش ميكشد.آيا به راستي هنر پست مدرن را ميتوان چيزي بيش از يك مشت خطوط و رنگهاي بيمعنا و يا در موسيقي، صداهاي ناهنجار دانست؟! هنر پست مدرن از خود چيزي ارائه نميدهد، بلكه تنها با آنچه نفي ميكند، خود را معرفي ميكند.آنچه در ايران امروز ضروري به نظر ميرسد، تلاشهايي است كه بايد در جهت حفظ هنر صورت گيرد؛ هنر نه به معناي امروزي آن بلكه هنري كه معنويت را به جامعه باز ميگرداند. معماري اسلامي ميتواند نقطه تلاقي هنر و معنويت باشد؛ زيرا فضايي را ميآفريند كه در آن انسان از هرچه غير از عشق و زيبايي است فارغ ميشود.
آرمان گرایی در معماری تزئینی ایران
در تاریخ معماری ایران، به عقیده آرتور پوپ، سه عامل در خلق آثار هنری بسیار مهم و موثر بودهاند: نخست، فرهنگ و فرهنگهایی كه ایران در دوره حیات تاریخی با آنها تماس داشته؛ دوم، دین و مذهب و طریقتهای عرفانی؛ و سوم سنتها كه با گذر زمان برهم انباشته و متراكم شده و هر نسل تجربهها و سلیقههای نسلهای پیشین را از راه تقلید حفظ كرده و در ایجاد هنر به كار برده است. (نك؛پوپ، ۲۵ _۲۷)در واقع، انگیزه اصلی معماران سنتی ایران در نقشپردازی و تزیین بناها، به خصوص بناهای مذهبی، بیان مفاهیم فرهنگی و باورهای دینی مردم جامعه همراه با برداشتهای هنرمندانه خود بود. از این رو، این گروه هنرمند از نقشها و شكلها همچون نمادهای تصویری استفاده میكردند و با آنها آرمانهای جمعی و جهانبینی دینی مردم را تخلید و تبلیغ میكردند. رسالت آنان در این كوشش، از سویی تقرب به درگاه الهی و به دست آوردن رضای خاطر خدا، از سوی دیگر حفظ و انتقال مظاهر علوی و عناصر معنوی _ قدسی فرهنگ از طریق ارایه این شكلها به نسلهای آینده بود.● شیوه كاربرد الهامات معمران در به كارگیری الهامات خود و تجسم آنها به شكلهای نمادین، از دو شیوه واقعگرایانه و آرمانگرایانه در معماری بناها استفاده میكردند.در شیوه واقعگرایانه، نگاه معمار مطلقا به ظرایف و زیباییهای طبیعی شكلها و حجمها در طبیعت زیست _ بومی بود و معمار از این شكلها و حجمها عینا در ساخت و ایجاد نقشها تقلید میكرد. نقشها را به دو صورت، یكی به صورت واقعی آنها در طبیعت و یكی دیگر به صورت انتزاعی، استلیزه به كار میگرفت. در ارایه صورت های انتزاعی، معمار خود را از بند تقید طبیعت آزاد و رها میكرد و با درهم ریختن شكلهای واقعی و استحاله آنها، نقشهایی خاص پدید میآورد. نقشهای اسلیمی گیاهی و نقشهایی مانند «پابزی» و «دمكلاغی»، از نمونههای نقشهای انتزاعی هستند.در شیوه آرمانگرایانه، در حالی كه معمار از شكلها و حجمهای واقعی در طبیعت، در نقشپردازی استفاده میكرد، لیكن نگاهش به معانی و مفاهیم شكلهای طبیعی در فرهنگ و راز و رمزهای پوشیده و پنهان آنها در ذهن جامعه بود. در این شیوه آذینبندی، معمار میكوشید تا با حفظ جنبههای زیباشناختی پدیدههای طبیعی، ارزش و نقش نمادین و آرمانی آنها را در جامعه ملحوظ بدارد.● آذینبندی گیاهی تزئین معماری بناها با نقش درخت و گل و بوته به یك عقیده بسیار كهن درباره قداست رستنیها و گیاهان در زندگی انسان ارتباط دارد. درخت در پنداشت مردم جامعههای قدیم مظهر حیات، باروری و قدرت بوده و برخی از آنها نقش مهم و برجستهای در آئینها و مناسك مذهبی مردم داشته است. الیاده معتقد است كه درخت «همواره به خاطر آن چه به وساطت آن مكشوف میشده و برای معنایی كه درخت متضمن آن بوده و بر آن دلالت میكرده، مسجود و معبود بوده است.» (الیاده، ۱۳۷۳: ۲۶۱).بسیاری از بناهای مقدس اسلامی با نقش درخت و گیاه و گل و بوته تزئین شدهاند. درخت تاك یك نمونه از آرایهبندی بناهای مقدس با نقش گیاهی است. تاك در مشرق زمین «گیاه زندگی»، تصور میشده و نماد «كیهان» بوده است. نقش اسلیمی درخت تاك با شاخه و برگ و خوشههای انگور در درون طاق بزرگ محراب مسجد جامع نائین (سجادی، ۱۳۷۵: ۸۴)، و نقش درخت تاك بر فرورفتگی دیوار محراب مسجد جامع قیروان در تونس كه آن را با زر بر زمینهای سیاه پرداختهاند، نمونههایی از آذینبندی گیاهی به شمار میروند. بوركهارت (۱۳۶۵: ۱۳۳) نقش تاك در محراب قیروان را «مظهر خرد»، و «درخت دنیا» دانسته است.نمونهای دیگر از آذین بندی گیاهی با هدف آرمانگرایانه، بهرهگیری از گیاه پیچك و انداختن نقش آن معمولا بر سردر فضاهای ورودی خانههاست. معماران در انداختن نقش پیچك بر سردر ورودی، جدا از جنبه زیباشناختی این گیاه، به نیروی جاودانه و جنبه قدسیانه آن در فرهنگ عامه نیز نظر داشتهاند. گیاه پیچك در فرهنگ مردم همچون حرز و تعویذی برای دور كردن ارواح خبیث و شریر به كار میرفت. نقش تزئینی پیچك بر سردر خانهها، ساكنان را از چشم بد و آفت و بلا محفوظ میداشت (بلوكباشی، ۱۳۷۷: ۱۸۰ _ ۱۸۱)● كتیبهبندی آذینی آذینبندی سردر فضاهای ورودی، دیوارها، درها، گنبدها و محرابها در مساجد، زیارتگاهها، آرامگاهها، آبانبارها، سقاخانهها، كاروانسراها و... با كتیبه و به قصد تبرك و تیمن و تقدس؛ از زمانهای قدیم مرسوم بوده است. برای تزئین كتابهها از آیات قرآنی، احادیث نبوی، ادعیه و اشعار غالبا مذهبی استفاده میكردند. كتابهها را معمولا با خط تزئینی ثلث كه دور و تموج و زیبایی ویژه تزئینی دارد، مینوشتند و با نقش و نگارهایی بر زمینه گچ، چوب، كاشی و سنگ میانداختند.كتیبه نمای بناهای سقاخانه و آب انبار را با جملات دعایی و اشعاری در رثای شهید تشنه لب كربلا امام حسین (ع) و سقای كربلا حضرت ابوالفضل، و لعهن و نفرین قاتلان شهیدان دین تزئین میكردند● شمایلپردازی
یكی دیگر از شیوههای نقشپردازی آرمانگرایانه در معماری سنتی ایران، شمایلنگاری روی دیوارهای برخی از بناها بوده است. هنر شمایلنگاری روی دیوار از زمانهای بسیار كهن در میان معماران تزئینی این سرزمین رواج داشته است. در دوره پیش از اسلام به خصوص دوره ساسانی، هنرمندان بسیاری بودند كه دیوار ایوانها و تالارها و تنه ستونها را با چهرههایی از قهرمانان اسطورهای و حماسی و صحنههایی از داستانها و افسانهها نقش و نگارین میكردهاند. در دوره اسلامی نیز نقشینه كردن دیوار بناها با شمایل و با مضامین حماسی _ ملی و حماسی _ مذهبی رواج داشته است.منبع الهام نقاشان تزئینی بناها در شمایل پردازیهای حماسی _ ملی، شاهنامه و چهره و پیكره قهرمانان و واقعههای حماسی آن، مانند جنگ رستم و سهراب، رستم و اسفندیار، رستم و اشكبوس و رستم و دیو سپید بود. این هنرمندان معمولا سردر ورودی و دیوارهای سربینه حمامها، سردر كاروانسراها، دروازهها، سراها، قیصریهها، ورودی بازارچهها، سردر زورخانهها، دیوارهای درون قهوهخانهها و ایوانها و سقفهای خانههای اعیان را متناسب با كاربریهای اجتماعی _ فرهنگی هر یك از فضاهای این بناها، با صورتها و پیكرههای پهلوانان و صحنههای رزمی و بزمی نقاشی میكردند و میآراستند (بلوكباشی، ۱۳۷۵ : ۹۷ _۹۸).
معماری بناهای شمایل نشان، انگارههایی از واقعیتهای تاریخی _ دینی و داستانهای اسطورهای _حماسی فرهنگ ایرانزمین را در پیشگاه و نظر بینندگان نسلها در توالی زمان مجسم میسازد. بنا بر نظر كیپنبرگ (۱۳۷۳: ۱۴۶) شمایلنگاری توصیفی از چگونگی قرائت تصاویر موجود در فرهنگها به كمك خود تصاویر است. شمایل نگاری ما را قادر میسازد كه بر این اساس، وجوه كشف ناشده روح ملی و جهانبینی را بازسازی كنیم.به جز آذینهای گیاهی و كتابهای و شمایلی، آذینهای دیگری نیز در معماری سنتی ایران به كار رفتهاند، كه نشانگر آرمانهای فرهنگی _دینی مردم جامعه مسلمان ایران هستند. برای مثال معماران تزئینی برای جلوهگر ساختن هستی خداوند و نشان دادن مظهری از او در بناهای مقدس، از شیوههای گوناگون نقشپردازی در هنر معماری تزئینی بهره میجستند.همچنین در فرهنگ اسلامی، گنبد را مظهر آسمان و پایههای گنبد را مظهر زمین میپندارند. بوركهارت از گنبد و پایه چهارگوش نگهدارنده آن و مقرنسهای میان گنبد و پایهها، توجیهی بدیع و زیبا دارد. میگوید:«آسمان با حركتهای مدور بیشمار و زمین با جهات چهارگانه همانند است. بنابراین، مقرنسها با شكل كندو وارشان گنبد را كه نمادی است از آسمان، به پایهها كه نمادی است از زمین، میپیوندد و حركت آسمانی را در نظام خاكی منعكس میكند. همو ثبات و بیتحركی كعب گنبد را در معماری جایگاههای مقدس، مظهر و نماد كمال و یا حالت ثبات و بیزمانی جهان معنا میكند. (بوركهارت، ۱۳۶۵: ۸۵).معماران سنتی در گزینش شكلهای طبیعی برای نقشینه كردن بناها رسالت مهم و بزرگی در برابر فرهنگ و دین از سویی و مردم جامعه از سوی دیگر احساس میكردند. هدف و آرمان این هنرمندان دیندار و معتقد این بود كه با نقش و نگارهایی كه بر در و دیوار بناها مینشانند، پیوندی میان جهان ناسوتی یا خاكی و جهان لاهوتی یا معنوی برقرار كنند و از این راه رابطهای میان مردم جامعه و نیروهای مقدس مینوی و ربانی و مقربان بارگاه الهی پدید آورند. از این رو، شكلها و نقشهای گیاهان، جانوران، جامدات و اجرام سماوی را غالبا بر اساس مفاهیم نمادی ویژه آنها در فرهنگ و جامعه برمیگزیدند و در معماری به كار میبردند. درك زبان رمزی این نقشها و دریافت معانی و مفاهیم آنها بسیار دشوار و فقط برای شماری از فرهنگواران و دینداران جامعهای كه این نقشها در فرهنگ آن جامعه معنا گرفته، ممكن و میسور بود.
یكی دیگر از شیوههای نقشپردازی آرمانگرایانه در معماری سنتی ایران، شمایلنگاری روی دیوارهای برخی از بناها بوده است. هنر شمایلنگاری روی دیوار از زمانهای بسیار كهن در میان معماران تزئینی این سرزمین رواج داشته است. در دوره پیش از اسلام به خصوص دوره ساسانی، هنرمندان بسیاری بودند كه دیوار ایوانها و تالارها و تنه ستونها را با چهرههایی از قهرمانان اسطورهای و حماسی و صحنههایی از داستانها و افسانهها نقش و نگارین میكردهاند. در دوره اسلامی نیز نقشینه كردن دیوار بناها با شمایل و با مضامین حماسی _ ملی و حماسی _ مذهبی رواج داشته است.منبع الهام نقاشان تزئینی بناها در شمایل پردازیهای حماسی _ ملی، شاهنامه و چهره و پیكره قهرمانان و واقعههای حماسی آن، مانند جنگ رستم و سهراب، رستم و اسفندیار، رستم و اشكبوس و رستم و دیو سپید بود. این هنرمندان معمولا سردر ورودی و دیوارهای سربینه حمامها، سردر كاروانسراها، دروازهها، سراها، قیصریهها، ورودی بازارچهها، سردر زورخانهها، دیوارهای درون قهوهخانهها و ایوانها و سقفهای خانههای اعیان را متناسب با كاربریهای اجتماعی _ فرهنگی هر یك از فضاهای این بناها، با صورتها و پیكرههای پهلوانان و صحنههای رزمی و بزمی نقاشی میكردند و میآراستند (بلوكباشی، ۱۳۷۵ : ۹۷ _۹۸).
معماری بناهای شمایل نشان، انگارههایی از واقعیتهای تاریخی _ دینی و داستانهای اسطورهای _حماسی فرهنگ ایرانزمین را در پیشگاه و نظر بینندگان نسلها در توالی زمان مجسم میسازد. بنا بر نظر كیپنبرگ (۱۳۷۳: ۱۴۶) شمایلنگاری توصیفی از چگونگی قرائت تصاویر موجود در فرهنگها به كمك خود تصاویر است. شمایل نگاری ما را قادر میسازد كه بر این اساس، وجوه كشف ناشده روح ملی و جهانبینی را بازسازی كنیم.به جز آذینهای گیاهی و كتابهای و شمایلی، آذینهای دیگری نیز در معماری سنتی ایران به كار رفتهاند، كه نشانگر آرمانهای فرهنگی _دینی مردم جامعه مسلمان ایران هستند. برای مثال معماران تزئینی برای جلوهگر ساختن هستی خداوند و نشان دادن مظهری از او در بناهای مقدس، از شیوههای گوناگون نقشپردازی در هنر معماری تزئینی بهره میجستند.همچنین در فرهنگ اسلامی، گنبد را مظهر آسمان و پایههای گنبد را مظهر زمین میپندارند. بوركهارت از گنبد و پایه چهارگوش نگهدارنده آن و مقرنسهای میان گنبد و پایهها، توجیهی بدیع و زیبا دارد. میگوید:«آسمان با حركتهای مدور بیشمار و زمین با جهات چهارگانه همانند است. بنابراین، مقرنسها با شكل كندو وارشان گنبد را كه نمادی است از آسمان، به پایهها كه نمادی است از زمین، میپیوندد و حركت آسمانی را در نظام خاكی منعكس میكند. همو ثبات و بیتحركی كعب گنبد را در معماری جایگاههای مقدس، مظهر و نماد كمال و یا حالت ثبات و بیزمانی جهان معنا میكند. (بوركهارت، ۱۳۶۵: ۸۵).معماران سنتی در گزینش شكلهای طبیعی برای نقشینه كردن بناها رسالت مهم و بزرگی در برابر فرهنگ و دین از سویی و مردم جامعه از سوی دیگر احساس میكردند. هدف و آرمان این هنرمندان دیندار و معتقد این بود كه با نقش و نگارهایی كه بر در و دیوار بناها مینشانند، پیوندی میان جهان ناسوتی یا خاكی و جهان لاهوتی یا معنوی برقرار كنند و از این راه رابطهای میان مردم جامعه و نیروهای مقدس مینوی و ربانی و مقربان بارگاه الهی پدید آورند. از این رو، شكلها و نقشهای گیاهان، جانوران، جامدات و اجرام سماوی را غالبا بر اساس مفاهیم نمادی ویژه آنها در فرهنگ و جامعه برمیگزیدند و در معماری به كار میبردند. درك زبان رمزی این نقشها و دریافت معانی و مفاهیم آنها بسیار دشوار و فقط برای شماری از فرهنگواران و دینداران جامعهای كه این نقشها در فرهنگ آن جامعه معنا گرفته، ممكن و میسور بود.
نظرات شما عزیزان:
ادامه مطلب